پاییز مرا به شعر خود برگردان. آنق د ر دلزده هستم که مرا زرد. مثل آن برگ که از نفرت خود خشکاندی. رو به رویت چه لذتی دارد. صحبت از حرف های تکراری.

تن داده ام که بسوزم در آتشت حالا بهشت هم به جهنم نمیرسد. آنگاه که تو را دیدم شوق دانستن اینکه تو چگونه آدمی هستی مرا غرق در هیجان کرده بود آنگاه که تو را شناختم دانستم که تو هم مانند دیگران انسانی هستی با توانایی های مختلف آنگاه که با هم صمیمی تر شدیم شوق دانستن اینکه عشق به تو چه احساسی دارد مرا غرق در هیجان کرد ولی آنچه بیش از هر چیز مرا غرق در شگفتی می کند خود تو هستی و عشق میان ما. امشب چقدر بی تابم .

من که نمیخواستم بگویم دوستت دارم. عاشقانه هایم را دیگر نخوان. که میترسم ندانسته تو را هم به آتش بکشم. رفتنت به من رسید و رسیدنت به دیگری. کسی که عطرتو را زده بود از کنارم گذشت! قتل غیر عمد . همه چیز را نابود میکند. از خیابانش گرفته تا احساساتش.

ن ظر یادت نره ها. عشق همین خنده های توست. همین خنده های ساده ی توست. وقتی با تمام غصه هایت میخندی. تا از تمام غصه هایم. نمی دانم چشمانت با من چه میکند. نمی دانم چشمانت با من چه میکند. فقط وقتی که نگاهم میکنی. چنان دل م از شیطنت نگاهت می لرزد. که حس می کنم چقدر زیباست. برای چشمهایی که تمام دنیای من است.

به وبلاگ ما خوش امدید امیدوارم لحظات خوبی را در این وبلاگ سپری کنید. هفته او ل اردیبهشت ۱۳۹۴.

ديروز مي مردند و فراموش مي شدند آرام آرام . امروز چه زود از يادها رفته ايم بي آنكه بميريم. ذره ذره محو میشد صورتش. تلخی روز دگر را جار زد. گوئیا فرهاد دل کوهی نداشت. تیشه اش را بر در دیوار زد. پرتو نورش به چشمانم رسید. یاد او ناگه درونم رخنه کرد. یا آنروزی که با لبخند خویش. این جوان ساده را دیوانه کرد. روز اول با تمام سادگی. گفت با من دوستت دارم بدان. عشق ما چون عالمی بی انتهاست. شور عشقی که نمیگردد بیان. یاد آن روزی که در چشمان باد. گیسوانت را رها کردی دمی. رقص زلفت دیدنی بود آنزمان.

م ن و خاطرات - -. مثل آسمان می مانی دوستت دارم اما نمیتوانم در آغوشم بگیرمت. عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است. عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است. عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است. عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست. بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است. اگر دلنوشته هایم رامیخواهی مچاله کنی ودر گوشه ایی اندازی. آرام تر چون کلمه دل. اگر خواستی بسوزانی رحم کن چون محبت. به اندازه کافی سوخته است. واگرخواستی به فراموشی بسپاری وازه عشق. را به خاطبسپار واز یاد خودمبر.

وقتی پسرای لیستمو میبینم که واسه بقیه لایک میکنن و. کامنت میذارن اصن یه وضعی میشم حس میکنم دارن. نکنید لامصبا شماها فقط مال منید. خب اینم چن تا سوال دیگه که اگه دوس داشتید میتونید جواب بدید.

ع شق ی عنی ح س خوب با تو بود ن. یهویی دیگه دلشون واست تنگ نمیشه. یهویی حرف از رفتن میزنن. یهویی یه نفر دیگه اومده تو زندگیشون. یهویی دیگه عاشق اون شدن. ما هم یهویی براشون ارزوی خوشبختی میکنیم! تاریخ یکشنبه هشتم تیر 1393. من همیشه از اول قصه های مادربزرگ می ترسیدم. و اخر هم به واقعیت می پیوست. یکی نبود! من دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم. من ادم بی احساسی نیستم.